تمام اتفاقات مصر را دنبال کردم/پیش از آن هم تونس/امیدوار می شدم/از پررویی بعضی ها حرص می خوردم/تردید می کردم/هیجان زده می شدم/من تحلیل گر خوبی نیستم/فقط اتفاقات را دنبال می کردم و امیدوار بودم اوضاع در مصر _کشوری که تمام کودکی ام با رویای رفتن و دیدن آن جا خوش بود_ بهتر شود و مردمانش شادتر.امروز وقتی که دیدم عده ای با اسب و شتر و چماق و چاقو به طرفداری از مبارک آمده اند و عده ای دیگر با سنگ و چوب و مشت و لگد جوابشان را می دهند و هر که سریع تر باشد دیگری را بهتر زیر مشت و لگد خرد می کند پر از یاس، نفرت ،ناامیدی ،ترحم و حتا حس حقارت شدم.از خاورمیانه و مردمانش بیزارم/هیچ حرکت دمکراسی خواهی این جا به نتیجه می رسد/نا امیدم/کاش می توانستم مانند همسرم به این جنگ های خیابانی و برادرکشی بخندم و یقین داشتم که نمی شود این آدم ها و امیدهایشان را جدی گرفت/نمی توانم/گریه ام می آید و شرمم می گیرد/ترجیح می دهم بروم و پتو را بکشم روی سرم...
منم دلم می خواست مصر رو ببینم ... اما الان ... کاش کارشون درست باشه ...
Hi,Khobi?Webloge khili ghashangi dari.Jaye pishraftam dare.Omidvaram to zendegitam mesle weblog nevisi mifaghbashi.Beman sar bezan.
Montazeram!!!
راستی ... با اجازه لینکتون کردم :)
سلام..
مشکل بیشتر آدما اینه که به تنگنا میان.. خروش می کنن..
می دونن از وضعیت موجود متنفرن .. م دونن باید پسش بزنن.
اما بعد .. نمی دونن که حالا چیو می خوان..
تا نشانه های پیروزی رو دیدن فکر می کنن همه چی تموم شده و ... اوضاع می شه مثل بعد از سال 57 ایران..
راستش من خیلی به این انقلابای خاورمیانه ای امید ندارم
به همان اهستگی
مثل سالهای وبا..............
مدتهاست که خیلی از مفاهیم به درون کتابها خزیده اند . غم به دل راه نده که نمایشنامه های قشنگی در راه است.
ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دوتا
سلام و خوشحالم که برگشتی
باهات موافق نیستم
آن اسب و چاقو و شتر و موتور جز جدایی ناپذیر زندگی دیکتاتورهاست.
مردم مصر تا امروز ۱۴ روز میدان التحریر را ترک نکرده اند و این یعنی یک خیز بلند به سمت دموکراسی. مگر دموکراسی چیزی جز درک این مسئله است که حق با مردم است؟!
سلام
غصه نخور دنیا زیر و بم زیاد داره. به جای سر زیر پتو کردن و غصه خوردن بلند براشون دعا کن.
راستی رفیق.. 25 بهمن یادت نره.. روز خشم مردم ایران
سلام
گاهی وقت ها کاری ازمان برنمی آید جز اینکه پتو را بکشیم روی سرمان و گریه کنیم...
این اواخر این را زیاد تجربه کرده ام
مصر ...بحرین...لیبی...ایران..دیکتاتور ها..دیوانه ها..آزاده ها...مبارزان..مخالفان ..مزدوران...دوستان..دشمنان..جای دردآوریست این روزها زمین برای زندگی...
عیدت مبارک مسافر...ایشالا به همه آرزوهای قشنگت برسی..
چم!
اما احساس زیبای تن ها تنها را دوست...
پتو را باید روی سر کشید و رفت..
سلام و تو خوبی و کجایی.
تو هم که تو غیبت کبری اییی دوستم...
سلام به شما دوست عزیز
به سرمان زده وقایع اتفاقیه و بامزه ای را که در حین شغل شریف و کاذب دستفروشی در کنار پیاده روها برایمان رخ می دهد در وبلاگی به نام " صاحب بساطات عدیده" بنویسیم.متعدده آن به این خاطر است که از لباس زیر و رو فروشی گرفته تا کتاب و محصولات فرهنگی را در رزومه کاریم دارم.یحتمل خوشتان می آید.اگر نیامد ضربدر قرمز رنگ اون گوشه بالا سمت چپ را برای همین وقتها ساخته اند دیگر.ولی اگر خوشتان آمد نوش جانت عزیزم ؛
فقط اگر بتوانی و نظرت را بنویسی که به آینده امیدوارمان کرده ای و در نوشتن مصمم.اولین مهمان های این میکده را به خاطر خواهم سپرد.در آغاز هم آماده ام سراغ وبلاگ نویسندگانی که نوشته هایشان را دوست دارم و جدا از تعریف تمجید و هندوانه من ، آمار بازدید و تعداد کامنتهایشان این را فریاد می زند.برای همین نظرتان اینقدر مهم است که برایم تعیین می کند نوشتن را ادامه دهم یا نه ؛ سفت بچسبم به دستفروشیم و زر اضافه نزنم و وقت مردم را بیهوده هدر ندهم. این شما و این چند پست آغازین این وبلاگ.
http://saba000.blogfa.com/
با احترام : مسعود مسدود – مسدودش مال آینده ست که انشاءالله رخ نمی دهد
سلام وقت به خیر | وبگاه حامد داراب | تجدید مطلب شد | با معرفی یک کتاب | از پائلو کوئلیو متنفـرم | دعوتید برای مطالعه و نظر | حضورتان را دریغ نفرمایید |